پروفسور برنارد لویس می‌نویسد: «با توجه به تمام معیار‌ها و ملاک‌های مطرح در جهان مدرن –توسعه اقتصادی و ایجاد اشتغال، سوادآموزی، دستاوردهای آموزشی و علمی، آزادی سیاسی و رعایت حقوق بشر- دنیایی که روزگاری تمدنی نیرومند بود، عملاً عقب مانده است.... بسیاری در خاورمیانه عوامل مختلف بیرونی را مقصر می‌دانند. اما مشکل واقعی جهان اسلام به نظر می‌رسد فقدان آزادی است». (۱) ظاهراً این تشخیص برناردلویس برای «بازهای» نئومحافظه‌کار در ایالات متحده کارساز بوده است. آن‌ها تحت لوای از میان برداشتن متحد و هم‌پیمان خود صدام حسین، طراح حمله و اشغال عراق به رهبری آمریکا گردیدند. در حالی که شیفته تشخیص لویس شده بودند، می‌خواستند به خصوص به خاورمیانه آزادی یعنی داروی رهایی بدهند. نسخه لویس برای آن‌ها دقیقاً حکم دستور پزشک را داشت. 

دیدگاههای غیرمسلمانان در خصوص وضعیت جوامع اسلامی برای مسلمانان مهم است. اما چالش واقعی برای آن‌ها این است که رویکردی خودانتقادانه اتخاذ نمایند، تا وضعیت خود را بدون نادیده انگاشتن واقعیت‌های موجود و یا رهنمودهای اسلام، آنگونه که در قرآن و سنت انعکاس یافته‌اند، تشخیص دهند. 

اگرچه رژیم‌های اسلامی عمدتاً سکولار هستند، اما اغلب خودکامه و مستبدند، و این گواهی بر ادعای لویس است. متاسفانه رژیم‌هایی که مدعی جهت‌گیری اسلامی هستند راجع به آزادی کارنامه خوبی نداشته‌اند. پاکستان به عنوان نخستین کشور اسلامی قرن بیستم به استثناء چند دوره کوتاه، قادر نبوده است خود را از گروه‌های نظامی‌‌ رها سازد. تلاش‌ها و تجربه‌های اجرای شریعت توسط رژیم‌های خودکامه و مستبد افتضاح‌آمیز بوده است. مورد سودان غم‌انگیز، عربستان سعودی منزجرکننده و افغانستان وحشت‌آفرین بوده است. مورد ایران از نظر کیفی با نهادینه شدن شکل انتخابی حکومت، بهتر است، با وجود اینکه مقامات بلندپایه مذهبی در این کشور قدرت و اقتدار نهایی را در اختیار خود دارند، و این امر به مهار و کنترل شدید حکومت انجامیده است. رد صلاحیت سلیقه‌ای بسیاری از کاندیدا‌ها در انتخابات سلامتی آن را زیر سئوال می‌برد. 

در سراسر جهان اسلام دختران و پسران جوان به اجبارِ والدین و دیگر بزرگتر‌ها تن به ازدواج می‌دهند. منتقدان در صورت ارائه هر گونه انتقاد از اسلام یا پیامبر، که برخلاف احساسات عامه مسلمانان باشد، اغلب با حکم مرگ مواجه گردیده یا برای دستگیریشان جایزه تعیین می‌شود. حکومت‌هایی که سکولار هستند نظیر حکومت بنگلادش، از سوی برخی عوامل مذهبی ارتجاعی تحت فشار قرار دارند تا خود را درگیر امور مذهبی نموده و تعیین کنند که مسلمان واقعی کیست و از چاپ کتاب‌های گروههای خاص در جامعه که معمولاً غیرمسلمان پنداشته می‌شوند جلوگیری نمایند. 

برای نگارنده به عنوان یک اقلیت، که برای مدت بیش از ۲۳ سال در آمریکا زندگی کرده و بر اساس تجربه شخصی از چشم‌اندازی نسبی برخوردار است، کاملاً واضح و روشن است که برای درک وجود مشکلات جدی در کشورهای اسلامی در باب مساله آزادی نیاز نیست که به برنارد لویس رجوع شود، پروفسوری یهودی که به صهیونیسم گرایش دارد و صهیونیست‌ها نیز به خاطر خدماتش به او علاقمندند. (۲) حکومت‌های سکولار در جهان اسلام به کنار، حتی حکومت‌های دارای جهت‌گیری اسلامی نیز به طور جدی از معیارهای اسلامی فاصله دارند. مسلمانان باید خود و نیز جوامعشان را منتقدانه مورد بازبینی قرار دهند. متاسفانه انگاره‌های آزادی و حقوق و امتیازات شهروندی موضوعاتی هستند که مسلمانان بسیار کم به آن‌ها پرداخته‌اند. امروزه تصویرسازی از جوامع اسلامی به طرزی شگرف تحت تاثیر این امر بوده است. قرآن در موارد زیادی به مساله آزادی پرداخته است از جمله در این آیات شگرف: «سوگند به این بلد یاد نکنم، و حال آنکه تو در این بلد فردی آزاد (حلٌ) هستی، و قسم به پدر و فرزندان، که ما انسان را به حقیقت در رنج و مشقت آفریدیم». (سوره بلد آیات ۴-۱) 

بستری که این آیات در آن‌ها نازل گردیدند به یک جنبه منحصر به فرد از آنچه که باید فهم گوهری فردیت مسلمان باشد مربوط است. به ویژه اینکه پیامبر در اینجامعه تولد و پرورش یافت، جایی که او لقب امین گرفت. با این حال نخبگان قدرتمند قریش مکه پیام انسان‌دوستانه اسلام را چالشی جدی برای موقعیت غیرعادلانه خود پنداشتند و اجازه ندادند پیامبر در آنجامعه بماند. او بر همه ناملایمات فائق آمد اما این امر نشان داد که حتی پیامبر همانند دیگر پیامبران (نظیر ابراهیم، موسی و عیسی) برای کسب و حفظ آزادی به منظور ارسال پیام الهی و اجرای ماموریت خود در «تجلی» حقیقت تلاش نمود. 

خداوند مجدداً بر این حق انسانیِ آزادی انتخاب و بیان تاکید می‌ورزد و برای اینکه بر تاکید و جلوه آن بیافزاید آن را نه متوجه مردم بلکه معطوف به خود پیامبر می‌کند. خداوند می‌فرماید: «سوگند به این بلد نکنم، و حال آنکه تو فردی آزاد (حلٌ) در این بلد هستی». این، موهبتی سلب‌نشدنی از جانب خداوند است. تو آزادی به دلیل اینکه خداوند تو ـ و همه افراد بشر ـ را در این جهان آزاد آفریده است! 

چرا مساله آزادی تا این حد مهم و حیاتی است؟ متاسفانه آنهایی که معتقد به لا اله الا الله هستند اغلب به اندازه کافی برای آزادی، چه در حوزه فردی و چه جمعی، ارزش قائل نیستند. حضرت موسی مجبور بود با مانع دیگری روبرو شود: وجود یک فرهنگ بردگی و اسارت که کودکان قوم بنی اسراییل در آن رشد می‌یافتند و آماده انجام هیچ تلاشی برای آزادی خود از ظلم و ستمی که برای نسل‌های متمادی بر آن‌ها حاکم بود، نبودند. 

امروزه اکثریت مسلمانان در شرایطی به سر می‌برند که استبدادی و غیراسلامی است. بیش از چهل کشور مدعی‌اند که اسلامی هستند (این کشور‌ها را باید بر اساس دیدگاه و اصول پلورالیستی و فراگیر اسلام کشورهای دارای اکثریت مسلمان دانست)، اما اسلام به عنوان یک شیوه کامل زندگی ـ به مفهوم کامل و همه‌جانبه آن، با رعایت حقوق و احترام دیگران (غیرمسلمانان) - به ندرت در آن‌ها پیاده می‌شود. دموکراسی و انتخابات متداول در بخش‌های مختلف جهان اسلام عمدتاً صوری و بی‌محتوا و میراث پسااستعماری است که مردم را از برخورداری واقعی از دموکراسی و مزایای آن به عنوان یک نظام حکومتی مبتنی بر نمایندگی، مشارکتی و مسئولیت‌پذیری باز می‌دارد. برای مثال در مصر، تونس یا الجزایر انتخابات به طور منظم تا زمانی که نتیجه آن با انتظارات و/یا امیال نظام حاکم همراه و هماهنگ است برگزار می‌گردد. 

احزاب، سازمان‌ها، جنبش‌ها و دیگر مراکز اسلامی نیز هیچ پیشرفت عمده‌ای نداشته‌اند زیرا اغلب آن‌ها دارای گرایش فکری استبدادی هستند و فراخوان آن‌ها برای تشکیل دولت یا جامعه‌ای اسلامی نیز به خصوص در مورد غیرمسلمانان و زنان یک الگوی بیشتر اجباری و تحمیلی را مجسم ساخته یا به تصویر می‌کشد. تلاش‌های سازمان‌های مختلف اسلامی عمدتاً به خاطر اینکه نوع حکومت پیشنهادی بیشتر آن‌ها استبدادی و اقتدارطلب است با موفقیت چندانی همراه نبوده است. مشکل شاید عمیقاً در فرهنگی که ارزش و اصل آزادی از دیدگاه اسلام را نمی‌پذیرد نهفته باشد. به عبارت دیگر، این فرهنگ زیر بار تهاجم خارجی و نیز استبداد داخلی بوده و نه در پی کسب آزادی و استقلال خود، چه رسد به اینکه منطقاً موافق آزادی دیگران باشد و آن را محترم بشمارد. 

مسلمانان هنوز به این واقعیت پی نبرده‌اند که جهان معاصر تحت کنترل و فرمان یک نظام جهانی است که دقیقاً به نام یا تحت پوشش برخی عناوین والای مدرن بقیه جهان را استثمار نموده و بر آن‌ها ظلم روا می‌دارد. این پدیده‌ای جهانی است. امروز زمان مناسب درک پیام واقعی لا اله الا الله و مواجه فعالانه، خلاقانه و سازنده با به اصطلاح نظم نوین جهانی و ارائه یک الگوی بهتر برای بشریت است. 

اگر مسلمانان می‌خواهند جریان آینده تاریخ خود را تعیین نمایند، در این صورت باید به عنوان افراد خود را پالوده و آموزش ببینند، و در هر دو سطح جامعه و امت برای تحقق مجدد خود بر مبنای ارزش‌های جهان‌شمول اسلام، و میراث بعد از پیامبرِ حکمرانی مبتنی بر نمایندگی، مسئولیت‌پذیری و مشارکتی تلاش نمایند. 

امروز جهان نگران افراط‌گرایی و تروریسم از سوی مسلمانان است. اما آن‌ها به عنوان یک اقلیت مذهبی در اینجا ایالات متحده نیز احتمالاً لزوم داشتن نگرانی مشابه راجع به هر گونه افراط‌گرایی را، که هیچ فرقی بین افراد بی‌گناه و گناهکار، شهروندان و نظامیان، مردم عادی و جنگجویان قائل نیست، بهتر می‌توانند درک کنند. متاسفانه این افراط‌گرایی معمولاً در آنجا بیشتر پرورش می‌یابد که آزادی وجود نداشته باشد. امروزه موقعیت جهان اسلام اینگونه است. این مساله، با بی‌عدالتی، محرومیت و وقاحتی که اسلام و مسلمانان از قدرت‌ها و جوامع غیرمسلمان دیده‌اند وخیم‌تر گردیده است. در حالی که آزادی و استقلال جهان اسلام در سطح جمعی تحت به اصطلاح نظم نوین جهانی همچنان در معرض خطر است و آزادی مردم و برخورداری از حقوق و امتیازات به طور کلی در جهان اسلام ضعیف و غیر قابل اطمینان باقی مانده، مسلمانان باید در تعیین نقش اجتناب‌ناپذیر و ضروری آزادی در حیات به خودانتقادی روی آورند. 

طبق نظر اسلام خداوند انسان را آفریده و به او موهبت آزادی اعطا نموده است. انسان در این جهان از آزادی انتخاب و بیان برخوردار است. اگر این آزادی برای وجود انسانی ما امری گوهری محسوب نمی‌شد، در آن صورت خداوند فرشتگانی داشت که مطیعانه در خدمت او بودند. آزادی انتخاب، نه آخرین و نه یگانه، بلکه نخستین شرط اسلام است. قرآن به طور قاطعی می‌فرماید: «کار دین به اجبار نیست، راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن است...». (سوره بقره آیه ۲۵۶) بنابراین هیچ نیازی به اجبار دیگران در مورد مسائل ایمانی و زندگی پرهیزکارانه وجود ندارد. 

تن‌ها کاری که باید انجام داد این است که بدون تحمیل هرگونه اجبار، اطلاعات، آموزش و روشنگری لازم در خصوص آنچه مسلمانان حقیقت می‌پندارند را در اختیار مردم گذاشت. این، مساله بسیار مهمی است که در گفتمان‌های اسلام سنتی کاملاً مبهم به نظر می‌رسد. 

گفتمان اسلامی جدیدی در دوران اخیر، برای پرداختن بهتر به این مسائل در حال تکوین است. این امر به نحوی نسبتاً آزاردهنده کند است اما به تدریج دارد پیش می‌رود. برخی جنبه‌های بنیادی آن به شرح زیراند: 

نخست اینکه از آنجا که آزادی انتخاب و بیان نخستین شروط اسلام محسوب می‌شوند، مسلمانان باید این حقوق بنیادی خود را در سطوح فردی و جمعی تقویت نمایند. 

دوم اینکه کشورهای با اکثریت جمعیت مسلمان باید برای خدمت درست و شایسته به مردم خود به دنبال استقلال واقعی باشند و خود را از میراث پسااستعماری رژیم‌های فاسد و غیردموکراتیک که اغلب تابع و دنباله‌رو منافع قدرت‌های جهانی هستند آزاد سازند. 

سوم اینکه، بر مبنای اصل «عدم اجبار در امر دین» مسلمانان باید الگویی جدید از جامعه ارائه نمایند که مردم در آن ایمان خود را نه به خاطر اجبار و ترس از حکومت، بلکه بر اساس تقوای درونی حفظ نمایند. جامعه می‌تواند هنجارهایی برای جنبه‌های مختلف زندگی داشته باشد، اما تحقق اغلب آن‌ها نباید بر مبنای «تحمیل» استوار باشد. رفتار پیامبر اسلام موید الگوی تحمیلی نیست. اگر او نگهبان جامعه نبود (قرآن سوره شورا آیه ۴۸)، در این صورت قطعاً حکومت نمی‌تواند مسئولیت اجرای فرامین مذهبی را از آن خود بداند. 

سرانجام اینکه، مسلمانان برای اینکه مستقل باشند، باید آزادی را نه فقط برای خود بلکه برای همه انسان‌ها قائل باشند و ارزش آن را بدانند. اگر مسلمانان آزادی را ارج می‌نهند این نمی‌تواند فقط برای خود آن‌ها باشد. آن‌ها حتماً باید آزادی را برای دیگران نیز قائل باشند، حتی اگر در برخی مواقع آن‌ها را ایدئولوژی، مذهب یا فلسفه خاص مخالف خود بیابند. درست به محض نخستین نشانه انتقاد یا بدگویی دیگران از اسلام مسلمانان نمی‌توانند سر آن‌ها را مطالبه کرده یا سعی نمایند آن‌ها را از همسایگی خود و یا کره زمین اخراج نمایند. 

حدود ۲۳ سال زندگی در آمریکا برای نگارنده به عنوان یک اقلیت دینی تجربه قابل توجهی بوده است. در حالی که این کشور افراط‌کاری‌ها و کاستی‌های خاص خودش را دارد و موارد زیادی از تبعیض در آن مشاهده می‌شود و در این اواخر حتی بد‌تر نیز شده است، اما باز افراد بسیار زیادی به دلیل وجود درجه بسیار بالایی از آزادی در سطح فردی ترجیح می‌دهند به این کشور مهاجرت کرده و اقامت گزینند. در حالی که ایده‌ال‌های ایالات متحده راجع به آزادی، برخورداری از حقوق و امتیازات و دموکراسی برای همه (در آنسوی مرزهای آمریکا) ممکن است توخالی، ریاکارانه و حتی بلندپروازانه تلقی شود، اما آزادی فردی شهروندان و ساکنین این کشور، چشمگیر است. با این حال نمونه ایالات متحده یک نمونه متوازن نیست زیرا آزادی فردی‌ای که در اختیار می‌گذارد از طریق یک معیار کاملاً بی‌لگام و نسبی‌گرایانه اخلاقی امکان تحقق می‌یابد. برعکس فهم و تصور مسلمانان سنتی از جامعه اسلامی بر برخی معیارهای اخلاقی دقیق متکی بود، جایی که قدرت اجبار نقش حیاتی ایفا می‌نمود. این نیز وضعیتی متوازن نیست. توازن در جایی است که الگویی جدید که به نحوی بهتر آزادی فردی را متوازن می‌سازد، در عین حال از ضرورت برخی ارزش‌های اخلاقی جهان‌شمول نیز حمایت کند. 

داشتن چشم‌اندازی با پیشینه غنی اما رو به جلو مستلزم این است که مسلمانان اهمیت آزادی را تصدیق نمایند و برای تحقق آن در تمام سطوح تلاش نمایند. بعلاوه آن‌ها باید چالش تکوین الگوی جامعه‌ای که در آن نه منحصراً آزادی مسلمانان بلکه آزادی دیگران نیز مورد توجه باشد را بپذیرند. این است معنی آیه قرآنکه می‌فرماید: [آن‌ها] «برای تمامی نوع بشر قیام کردند». (قرآن، سوره آل عمران، آیه ۱۱۰) 

 

 

پاورقی: 

۱- «What Went Wrong؟» Atlantic Monthly، January ۲۰۰۲

۲- see «The Anti-Zionist Resolution،» Foreign Affairs، October ۱۹۷۶